Tuesday, June 10, 2003

بر ما دانش آموزان عزيز واضح و مبرهن است که...-2

موضوع انشا: آنچه از شعراي بزرگ يادگرفته ايد بنويسيد

بسم رب الشهداء و الصديقين!
آقا دور از جان شما ما شاملو بلت ميباشيم. ديديم نوشته است:
تو خوبي و اين همه اعتراف هاست.
آقا، ما رفتيم به زهرا، دختر مش حسين، گفتيم "تو خوبي و اين همه اعتراف هاست". آقا! ما با ادب مي باشيم اما او نبود، به ما گفت:
گم شو! کثافت ايکبيري...
آقا، ما ايکبيري نمي باشيم ، حالا فکر ميکنيم که بايد به او ميگفتيم:
تو خوبي و اين آخر ...شر هاست!
آقا، ما سهراب نيز بلت مي باشيم، آقا هر چند بر ما دانش آموزان عزيز واضح و مبرهن ميباشد که شاملو باکلاس تر ميباشد، اما سهراب خوب است آقا. رفتيم به فاطي دختر بغال محلمان گفتيم که:
صدا کن مرا، زيرا صداي تو خوب ميباشد!
آقا نميدانيم چرا جاي اينکه مرا صدا کند، برادر بلا نسبت شما قلچماقش را صدا کرد. آقا هنوز پاي چشممان کبود است . صدايش هم عين بوق تريلي بود آقا.
همچنين بر ما دانش آموزان عزيز به زور واضح و مبرهن شده است که مصدق آدم خوبي نيست آقا، ما ميدانيم که اسم ميدان آيت ا... کاشاني قبلا ميدان مصدق بوده است قبلا تر هم ميدان شهرداري بوده است. اقا جانمان ميگويد همه مصدقها را اينها کرده اند کاشاني. آقاجان ما دروغ نميگويد اما ما زندگيمان را دوست داريم آقا. حالا نميدانيم که اينها اشعار آيت ا... حميد کاشاني ميباشد يا اشعار حميد شهرداري! آقا ديديم نوشته است:
"تو به من خنديدي زيرا نميدانستي که من به سختي سيب را از باغچه همسايه دزديده ام". دزدي کار خوبي نميباشد آقا. خوب کاري کردند که اسم ميدان را عوض کردند آقا. از آقاجانمان پرسيديم که مگر سيب دزدي کار بدي نيست، گفت شتر دزدي بدتر است! ما نفهميديم چه ميگويد آقا.
آقا باغچه همسايه ما سيب نداشت زيرا به ژاپني و سرو و کاج، سيب نميدهند آقا. مجبور شديم يک فقره تراول پونصدي بدزديم آقا. او به من نخنديد آقا، قربان من هم رفت، گفت که الهي درد و بلاي من بر سر بقيه هم بخورد. گفت کاش آن مجيد کور شده و نيماي بي بته هم از ما ياد بگيرند آقا. آقا به چشم خواهری گوش کنید، ماچمان هم کرد.
لابد اين آقاي حميد کاشاني نميدانسته به جاي سيب، بايد تراول ميدزديده تا به او نخندند آقا!

بر ما دانش آموزان عزيز واضح و مبرهن است که...-1

موضوع انشا: امروز خويش را چگونه گذرانديد

بنام خداوندي که خوب است و خوبي ها را دوست ميدارد
همانا بر ما دانش آموزان عزيز واضح و مبرهن است که ادب بسيار خوب مي باشد و ما نيز خيلي دلمان ميخواهد که مانند بعضيها روزهايمان را عين آدمي بگذرانيم تا بتوانيم در انشاي خويش نمره هاي خوبي بگيريم تا ننه مان بگويد که قربانمان ميرود الهي، که اينهمه ناز مي باشيم. به جان آقا جانمان دلمان ميخواهد که صبح تا شب کارهاي نيک بکنيم، از جمله پيرزنها را به آنور خيابان برسانيم. آقا جانمان ميگويد دنياي ما مانند آخرت يزيدست. هرچند بر ما دانش آموزان عزيز واضح و مبرهن مي باشد که يزيد آدم بدي مي باشد اما اقاجان ما آدم خوبي ميباشد پس دروغ نميگويد. حتي ننه ما سه بار فاصله انگشت شست و اشاره اش را گاز ميگيرد وقتي آقاجانمان از اين حرفها ميزند و ميگويد : مرد کفر نگو.
آقا به جان ننه مان ما کفر نميگوييم ، بي ادب هم نمي باشيم، دنيا هم خيلي خوب مي باشد ، همه آدمي ها هم ناز مي باشند، خدا هم مهربان مي باشد ، اسب هم حيوان نجيبي ميباشد و در قفس ما، کرکس که هيچي، لاشخور هم باشد، ما خوشمان مي آيد اما به جان ننه مان ، به خدا ، به جان مرحوم پدربزرگمان، آقا اصلا به جد و آباد خود شما قسم که راست ميگوييم، آخر:
ما امروزمان را مثل سگ حسن دله گذرانديم!